رنگ های سرنوشت
پارت ۲
که دیدم اعضان
گوشی ایفون رو برداشتم
شوگا :بیایین تو پسرا
بعد از زدن دکمه باز کردن در
به طرف در حال رفتم و در رو باز کردم پسرا داشتن از توی حیاط میومدن سمتم خواستم برم سمتشون که صدای گریه رز مانع این کار شد
شوگا:عههههه توف تو روحت کوک باز زنگ زدی بچه بیدار شدددد
به طرف اتاقش رفتم و رز رو از توی تختش برداشتم
شوگا:بیدار شدی دخترم (لبخند)عمو کوک بیدارت کرد ..بزار بیاد بالا میکشمش
ته:هیونگگگگ کجاییی (عربده)
به طرف پله ها رفتم و به پایین رفتم
شوگا:هوییی بچه مگه خونه مجردیمه اینجوری صداتو انداختی توسرتتت مگه نمیدونی بچه دارمممم هااااننننن
ته:اخ اخ ببخشید هیونگ یادم نبود
شوگا:وایسا ..چرا شماها ۵نفرین ..کوک زنگ درو زد کجاس پس ؟
نامجون با چشماش به طرف اشپزخونه اشاره کرده که کوک تا کمر رفته بود تو یخچال
با تعجب بهش خیره شدم
بعد از چند مین کوک با یه خیاری که توی دهنش بود سرش رو از تو یخچال در اورد
کوک:اووو هیونگ اومدی پایین ...شیرموز نداشتیاااا..میگفتی دارم میام بگیرم ..
شوگا:میکشمت کوک میکشمت
رز رو به جیمین داد و با سرعت یه طرف کوک دویید و گوشش رو گرفت
کوک:اخ اخ هیونگ اخ گوشممممممم
شوگا : اول مگه نمیدونی رز باید بعد از ظهرا بخوابه چرا زنگ درو زدیییی بیدارش کردی ...دووو مگه من همون شوگای سابقم که برای تک تکتون یخچالو پر کنم ..خودم نارنگی ندارم اون وقت برم شیرموز بگیرم برات ..من خیلی هنر کنم غذای رز رو بدم
جیهوپ:ای بابا هیونگ اینجوری که خیلی سخته ..
جین:خاب مگه مجبوری ؟دوباره ازدواج کن
شوگا:اصلا تو فکرش نيستم..
جیهوپ:چرا اخه تا رز بزرگ نشده بهترین کاره چون ممکنه بزرگ شه نسازه باهاش
از الان اونو به عنوان مامان خودش ببینه بهتره
شوگا:فعلا ولش کنین
چشمامو از اعضا گرفتم نگاهم به عقربه های ساعت گره خورد
شوگا:پسرا...ساعت هفتهههههه ..وایسا شما اصلا برای چی اومدین اینجا
جیمین: گفتیم تنهایی دست تنهایی بیاییم کمک
شوگا:اهههه مرسی واقعا به کمکتون نیاز داشتم
جیمین میشه تو حواست به رز باشه بخوابونیش تا ما کارو کنیم
جیمین :اره حتما
نامجون:م خونه رو تمیز میکنم کوکم خونه رو جارو کنه ..تهیونگ جینم غذا درست کنن .توهم برو چمدون خودت و رز رو ببند
شوگا:عالیه ..پس من میرم چمدون جمع کنم
کوک:عهههه باز چون من کوچیک ترم بهم کار سخترو دادیی
نامجون:بروی دنبال کارت بچه حوصلتو ندارماا
کوک:عههه هیونگ کن دیگه بزرگ شدم نمیتونی بهم زور بگی
جیمین: کوکککک(بلند) پوشک رز رو بیاررررر
کوک:اوردمممم
نامجون:کیوت خر
(پرش به ساعت ۹)
شوگا: اخییی بعد مدت ها غذای خوشمزه خوردم ..مرسی جین هیونگ مرسی ته ته
جین ته:خواهش میکنم
شوگا: از شماهاهم ممنونم بچه ها خیلی کمکم کردین
بقیه اعضا:خواهش میکنم
شوگا:خاب بهتره دیگه بخوابیم صبح زود میخواییم بریم کمپانی
نامجون:من روی مبل میخوابم
جین و کوک:منم
جیمین ته جیهوپ:پس ما تو اتاق مهمون میخوابیم
شوگا:منو رزم تو اتاق من میخوابیم
جیهوپ:شب همگی بخیررر ..رز عمویی
یه بوس به سر رز زد و به طرف اتاق رفت
کم کم اعضا هم میز رو جمع کردن و هرکی رفت بخوابه
بعد از اخرین باری که چمدون هارو چک کردم سر جام دراز کشیدم
به رز نگاه کردم خیلی کیوت خوابیده بود دست کوچولوش رو توی دستام گرفتم ...و بوسه ای روی دستش زدم و اروم اروم چشمامو بستم
(پرش به صبح ساعت ۵ صبح)
با ویبره گوشیم که باعث شد بالشم کمی به لرزه بیوفته بیدار شدم
ساعت ۵ بود یک ساعت دیگه باید میرفتیم کمپانی
اروم بلند شدم از اتاق خارج شدم و درو بستم
اعضا رو بیدار کردم و صبحانه خوردیم لباسامونو پوشیدیم رزم بیدار نکردم لباساشو اروم عوض کردم و گذاشتمش توی کریر توری پرنسسیش..
با ماشین جین هیونگ و ته رفتیم کمپانی
منیجر:....
که دیدم اعضان
گوشی ایفون رو برداشتم
شوگا :بیایین تو پسرا
بعد از زدن دکمه باز کردن در
به طرف در حال رفتم و در رو باز کردم پسرا داشتن از توی حیاط میومدن سمتم خواستم برم سمتشون که صدای گریه رز مانع این کار شد
شوگا:عههههه توف تو روحت کوک باز زنگ زدی بچه بیدار شدددد
به طرف اتاقش رفتم و رز رو از توی تختش برداشتم
شوگا:بیدار شدی دخترم (لبخند)عمو کوک بیدارت کرد ..بزار بیاد بالا میکشمش
ته:هیونگگگگ کجاییی (عربده)
به طرف پله ها رفتم و به پایین رفتم
شوگا:هوییی بچه مگه خونه مجردیمه اینجوری صداتو انداختی توسرتتت مگه نمیدونی بچه دارمممم هااااننننن
ته:اخ اخ ببخشید هیونگ یادم نبود
شوگا:وایسا ..چرا شماها ۵نفرین ..کوک زنگ درو زد کجاس پس ؟
نامجون با چشماش به طرف اشپزخونه اشاره کرده که کوک تا کمر رفته بود تو یخچال
با تعجب بهش خیره شدم
بعد از چند مین کوک با یه خیاری که توی دهنش بود سرش رو از تو یخچال در اورد
کوک:اووو هیونگ اومدی پایین ...شیرموز نداشتیاااا..میگفتی دارم میام بگیرم ..
شوگا:میکشمت کوک میکشمت
رز رو به جیمین داد و با سرعت یه طرف کوک دویید و گوشش رو گرفت
کوک:اخ اخ هیونگ اخ گوشممممممم
شوگا : اول مگه نمیدونی رز باید بعد از ظهرا بخوابه چرا زنگ درو زدیییی بیدارش کردی ...دووو مگه من همون شوگای سابقم که برای تک تکتون یخچالو پر کنم ..خودم نارنگی ندارم اون وقت برم شیرموز بگیرم برات ..من خیلی هنر کنم غذای رز رو بدم
جیهوپ:ای بابا هیونگ اینجوری که خیلی سخته ..
جین:خاب مگه مجبوری ؟دوباره ازدواج کن
شوگا:اصلا تو فکرش نيستم..
جیهوپ:چرا اخه تا رز بزرگ نشده بهترین کاره چون ممکنه بزرگ شه نسازه باهاش
از الان اونو به عنوان مامان خودش ببینه بهتره
شوگا:فعلا ولش کنین
چشمامو از اعضا گرفتم نگاهم به عقربه های ساعت گره خورد
شوگا:پسرا...ساعت هفتهههههه ..وایسا شما اصلا برای چی اومدین اینجا
جیمین: گفتیم تنهایی دست تنهایی بیاییم کمک
شوگا:اهههه مرسی واقعا به کمکتون نیاز داشتم
جیمین میشه تو حواست به رز باشه بخوابونیش تا ما کارو کنیم
جیمین :اره حتما
نامجون:م خونه رو تمیز میکنم کوکم خونه رو جارو کنه ..تهیونگ جینم غذا درست کنن .توهم برو چمدون خودت و رز رو ببند
شوگا:عالیه ..پس من میرم چمدون جمع کنم
کوک:عهههه باز چون من کوچیک ترم بهم کار سخترو دادیی
نامجون:بروی دنبال کارت بچه حوصلتو ندارماا
کوک:عههه هیونگ کن دیگه بزرگ شدم نمیتونی بهم زور بگی
جیمین: کوکککک(بلند) پوشک رز رو بیاررررر
کوک:اوردمممم
نامجون:کیوت خر
(پرش به ساعت ۹)
شوگا: اخییی بعد مدت ها غذای خوشمزه خوردم ..مرسی جین هیونگ مرسی ته ته
جین ته:خواهش میکنم
شوگا: از شماهاهم ممنونم بچه ها خیلی کمکم کردین
بقیه اعضا:خواهش میکنم
شوگا:خاب بهتره دیگه بخوابیم صبح زود میخواییم بریم کمپانی
نامجون:من روی مبل میخوابم
جین و کوک:منم
جیمین ته جیهوپ:پس ما تو اتاق مهمون میخوابیم
شوگا:منو رزم تو اتاق من میخوابیم
جیهوپ:شب همگی بخیررر ..رز عمویی
یه بوس به سر رز زد و به طرف اتاق رفت
کم کم اعضا هم میز رو جمع کردن و هرکی رفت بخوابه
بعد از اخرین باری که چمدون هارو چک کردم سر جام دراز کشیدم
به رز نگاه کردم خیلی کیوت خوابیده بود دست کوچولوش رو توی دستام گرفتم ...و بوسه ای روی دستش زدم و اروم اروم چشمامو بستم
(پرش به صبح ساعت ۵ صبح)
با ویبره گوشیم که باعث شد بالشم کمی به لرزه بیوفته بیدار شدم
ساعت ۵ بود یک ساعت دیگه باید میرفتیم کمپانی
اروم بلند شدم از اتاق خارج شدم و درو بستم
اعضا رو بیدار کردم و صبحانه خوردیم لباسامونو پوشیدیم رزم بیدار نکردم لباساشو اروم عوض کردم و گذاشتمش توی کریر توری پرنسسیش..
با ماشین جین هیونگ و ته رفتیم کمپانی
منیجر:....
- ۲.۹k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط